رایانه های کوانتومی آنطور که شما فکر می کنید نیستند

رایانه های کوانتومی آنطور که شما فکر می کنید نیستند

یخچال رقیق کننده ، مانند این یکی از IBM ، تراشه های کوانتومی را تا دمای کافی پایین خنک می کند ، جایی که بدون از دست دادن اطلاعات می توان روی هم قرار گرفتن و درهم تنیدگی را ایجاد کرد. تصویر توسط گراهام کارلو/IBM Research.

در 50 سال گذشته ، فناوری ما از قانون موسوم به قانون مور پیروی می کند - قانونی که به ما می گوید قدرت کامپیوتر هر 18 ماه دو برابر می شود. به این معنا که ما انتظار داریم هر رایانه و تلفن هوشمند جدید از رایانه قبلی قدرتمندتر باشد در حالی که از نظر طراحی کوچکتر و ظریف تر است. با این حال ، این روندی نیست که بتواند برای همیشه ادامه یابد. برخی از محققان حتی معتقدند که ما در سالهای پایانی این الگو هستیم زیرا پیشرفت ما در زمینه قدرت محاسباتی شروع به تراز شدن می کند. فیزیکدان میشیو کاکو می گوید این به معنای پایان دوران دره سیلیکون است و اگر از مواد جدید مانند گرافن یا ابزارهایی مانند رایانه های کوانتومی برای ادامه پیشرفت خود استفاده نکنیم ، می تواند باعث رکود اقتصادی شود.

قبل از ما به محاسبات کوانتومی بپردازید ، در اینجا مروری کوتاه بر نحوه عملکرد رایانه های معمولی داریم: تراشه های رایانه از ماژول های اصلی ساخته شده از دروازه های منطقی ساخته شده اند که به نوبه خود ترکیبی از ترانزیستورها هستند. کل رایانه این است - مجموعه ای از مراحل ساده برای ایجاد فرایندهای پیچیده تر. ترانزیستورها کلیدهای الکتریکی هستند که درست مانند یک کلید لامپ کار می کنند. آنها می توانند باز یا بسته باشند و اجازه ورود یا انتقال برق و اطلاعات را به آنها بدهند. این قطعات کوچک ساده برای همه لوازم الکترونیکی ما ضروری است و خبر خوب این است که هرچه آنها را کوچکتر بسازیم ، سریعتر عمل می کنند در حالی که انرژی کمتری مصرف می کنند. به همین دلیل ترانزیستورها در حال حاضر به اندازه یک اتم نزدیک می شوند.

اما مشکلی در این ایده وجود دارد.

میلیاردها ترانزیستور در لپ تاپ و تلفن هوشمند شما امروزه در حدود 14 نانومتر یا کوچکتر (برای این که بدانید چقدر کوچک است ، عرض یک تار موهای شما حدود 100000 نانومتر است) ، عددی که در حال حاضر بسیار فشرده و چشمگیر است. اما وقتی ترانزیستورها به مقیاس کوچکی رسیدند ، مستعد تونل زنی کوانتومی هستند. این بدان معناست که وقتی ترانزیستورها سعی می کنند الکترون ها را از عبور عبور دهند ، به هر حال این الکترون ها می توانند در طرف دیگر ظاهر شوند. این منجر به خطاهای بیشتر و نویز می شود که منجر به تصحیح خطاهای بیشتر می شود که نیاز به پردازنده های قوی تر و غیره دارد. ایده پشت کامپیوترهای کوانتومی این است که این پدیده های قلمرو کوانتومی را در نظر بگیریم و از آن برای ایجاد ماشین های بهتر به نفع خود استفاده کنیم. هرچه تعداد بیت های شما بیشتر باشد ، اطلاعات شما پیچیده تر می شود. این 1 و 0 می تواند ناشی از چرخاندن یا خاموش کردن ولتاژ در یک کامپیوتر باشد. به جای استفاده از بیت ها ، رایانه های کوانتومی از کیوبیت (بیت های کوانتومی که می توانند با استفاده از فوتون ، الکترون یا هسته ساخته شوند) استفاده می کنند که می توانند در حالت 1 ، 0 یا ترکیبی ازآن دو در چیزی که به عنوان ترکیب اضافی شناخته می شود ، کیوبیت ها می توانند بین حالتها قرار بگیرند. می توان گفت که آنها برای مثال 30٪ 1 و 70٪ 0 هستند. کیوبیت ها تنها در صورت مشاهده می شوند.

این پتانسیل بدین معناست که در حالی که بیت های کلاسیک تنها در 1 از 16 ترکیب احتمالی وجود دارد ، کیوبیت ها می توانند هر 16 ترکیب را همزمان داشته باشند. زمان.

یک کیوبیت ابررسانا تصویر توسط اریک لوسرو.

به عبارت دیگر ، اتم ها در یک میدان مغناطیسی به بالا یا پایین می چرخند. بچرخید و این 0 است ، بچرخانید و 1 است. حالا تصور کنید که در حال چرخش در یک شیب هستید. این قابلیت برای قرار گرفتن همزمان در چند حالت ، قلب ترکیب فوق است.

اگر مشاهده این کیوبیت ها به سادگی آنها را تغییر داده و باعث از دست رفتن اطلاعات شود ، می توانید تصور کنید که آنها چقدر حساس هستند. یکی از مشکلات رایانه های کوانتومی ما این است که اثرات کوانتومی بسیار ظریف هستند. گرما ، سر و صدا و گرد و غبار می توانند باعث شوند که کیوبیت ها حالت برهم نهی خود را تغییر دهند به طوری که باید محافظت شوند و در دمای بسیار سرد ، گاهی اوقات فقط چند درجه گرمتر از صفر مطلق (-459.67 درجه فارنهایت) محافظت شوند. محققان از رزوناتورها برای دیدن و خواندن وضعیت کیوبیت ها استفاده می کنند ، زیرا تعامل با رزوناتورها بسیار ساده تر است. درهم تنیدگی معروف "اقدام ترسناک از راه دور" است که اینشتین در مورد آن صحبت کرد. این ارتباط بین ذرات است که در آن تغییر ذره فوراً همتای خود را تغییر می دهد ، مهم نیست که چقدر بین آنها فاصله وجود دارد. تداخل توانایی کنترل حالتهای کوانتومی برای ترویج سیگنالهایی است که به سمت پاسخ صحیح هدایت می شوند و سیگنالهایی را که به سمت اشتباه می روند لغو می کند ، بسیار شبیه به این که هدفونهای حذف کننده نویز از امواج دقیق برای لغو امواج نویز ورودی استفاده می کنند ، و فقط سکوت باقی می ماند.

در حالی که همه اینها بسیار امیدوارکننده به نظر می رسند ، و بسیاری از مردم معتقدند رایانه های کوانتومی پاسخ همه چیز خواهند بود و ما را وارد عصر جدیدی از فناوری فوق العاده پیشرفته و آینده نگری می کند. حقیقت این است که شما به احتمال زیاد حتی یک کامپیوتر کوانتومی برای استفاده شخصی ندارید. آنها فقط از کامپیوترهای کلاسیک برای عملکردهای خاص مانند پیوند اتمی و جستجوی پایگاه داده بهتر هستند. اینها مشکلاتی است که رایانه های معمولی به سختی می توانند تکمیل کنند. از نظر مدل سازی فرآیندها در طبیعت ، مانند فتوسنتز ، رایانه های ما اصلاً نمی توانند این کار را انجام دهند ، زیرا طبیعت اطلاعات خود را در مکانیک کوانتومی رمزگذاری می کند. برای مدل سازی رویدادهای کوانتومی به ماشین کوانتومی نیاز است.

مایکروسافت در حال توسعه است یک زبان برنامه نویسی جدید که پایتون و C را با هم ادغام می کند تا کدگذاری آسان تری در رایانه های کوانتومی امکان پذیر باشد. الگوها ، مدل سازی تغییرات آب و هوایی ، کارآمدتر کردن حمل و نقل و امکان پیشرفت در زمینه هوش مصنوعی.

اگر یک کار از شما می خواهد که از 100 میلیون انتخاب یک پاسخ صحیح را بیابید ، یک رایانه معمولی از آن استفاده می کند 50 میلیون قدم برای این کار یک کامپیوتر کوانتومی فقط از 10 هزار عبور می کند. این هستبه عنوان الگوریتم گروور شناخته می شود و نمونه ای از این است که ماشین های کوانتومی بهتر می توانند انجام دهند. زمان - مدت زمانی که یک کیوبیت می تواند اطلاعات را حفظ کند. شرکت ها همچنین اقدامات امنیتی را زیر سال برده اند زیرا رایانه های کوانتومی می توانند به راحتی از طریق رمزگذاری رمزگذاری شده برای چت ها ، رسانه های اجتماعی ، فروشگاه های آنلاین و بانکداری ما عبور کنند.

در حال حاضر ، هر کس بدون کامپیوتر کوانتومی چیزی را از دست نمی دهد کامپیوترهای کوانتومی هنوز نمی توانند بهتر از رایانه های کلاسیک ما کار کنند و انتظار نمی رود حداقل تا یک دهه دیگر این کار را انجام دهند.

آخرین روز مدرسه در پمپ بنزین

آخرین روز مدرسه در پمپ بنزین

روز یکشنبه از یک مدرسه فوق العاده در کنار یک بزرگراه دیدن کردم. نه من و نه معلمان و نه کودکان نمی دانستیم که آخرین روز آن خواهد بود.

این مدرسه بخشی از اردوگاه اکو در شمال یونان بود که حدود 2000 پناهنده سوری را در خود جای داده بود. عنوان اردوگاه به این دلیل بود که در اطراف پمپ بنزین اکو ساخته شده بود.

اردوگاه اکو ، دو شب قبل از تخلیه

ساکنان آن به امید عبور از مقدونیه و سپس ورود به اروپای وسیع تر از بزرگراه حرکت کرده بودند. با این حال ، پس از بستن مرز مقدونیه در مارس ، هزاران پناهنده گرفتار شدند.

کسانی که در اردوگاه واقع در مرز خود در ایدومنی بودند ماه گذشته به اردوگاه های رسمی منتقل شدند. کسانی که در اکو بودند ، 20 دقیقه با ماشین فاصله داشتند ، در بلاتکلیفی به سر می بردند ، مطمئن نبودند که در نهایت به کجا می رسند.

پلیس ضد شورش صبح دیروز بدون اخطار برای پاکسازی اردوگاه حاضر شد و پناهندگان را سوار اتوبوس ها به جنوب کرد. به یک کمپ رسمی در نزدیکی شهر تسالونیکی.

اما روز قبل هیچ کس در اکو این را نمی دانست-و در مدرسه موقتی این اردو فقط یک روز معمولی بود.

من من و همسرمان چند روزی را به دیدار دوستانی که در اردوگاه کار می کردند ، گذرانده بودیم و برای حمل وسایل ون اجاره کرده بودیم.

ما روز جمعه متوجه حضور شدید نیروهای پلیس شده بودیم ، زیرا ون ما بیش از چهار مورد کشیده شد. زمان رفت و آمد به اردوگاه.

"سازمان؟" پلیس هربار هنگام ثبت اطلاعات گذرنامه ما می پرسید. ما به صورت بسیار دوستانه توضیح دادیم که ما در سازمانی نیستیم ، فقط از دوستانی که در اردوگاه کار می کردند دیدن می کردیم. "سازمان؟" دوباره پرسیدند "ام ... آنها هم با سازمان نیستند."

گیادا چادر زنانه ، سمت چپ

این اکو به طور خلاصه بود. به نظر می رسد هیچ یک از موسسات خیریه اصلی که تبلیغات خود را در تلویزیون در انگلستان مشاهده می کنید آنجا نبوده است. Medicin Sans Frontiers دو چادر داشت و غذا و پشتیبانی پزشکی ارائه می داد ، یک تیم پاکسازی خوب توسط یک موسسه خیریه فرانسوی سازماندهی شده بود و می توانید چادرهای ترک شده توسط UNHCR و کیف Samaritan را مشاهده کنید. اما این موضوع مربوط به سازمان های بزرگ بود.

بقیه توسط یک گروه فوق العاده شل از جوانان داوطلب فعال ، عمدتا کاتالان ها ، برخی فلسطینی ها و ترکیبی از ملیت های اروپایی اداره می شد.

دوست ما گیادا ، ایتالیایی ، چادر زنان را برپا کرده بود و آن را اداره می کرد در حالی که یک جوان فرانسوی ، کوئنتین ، بر چادر غذا نظارت می کرد. پروژه ارواح). > یک روز معمولی مدرسه

مدرسه باز بود همه روزه ، به جز جمعه ، از ساعت 11 صبح ، معمولاً از همان برنامه روزانه پیروی می کنید.

در آخرین روز خود ، درسها با یک ساعت انگلیسی مبتدی شروع شد ، که بیش از 24 ساعت کلاس را به خود جلب کرد. دانش آموزان در سنین مدرسه ، که در مورد کلمات اعضای خانواده ("پدر" ، "مادر" ،"پدر بزرگ") و کلمات س questionال کننده ("چه؟" ، "کجا؟" ، "چرا؟" و "چگونه؟").

پس از آن یک درس عربی ، معلم از کتاب کودکان می خواند ، سپس جملات روی تخته سفید را تجزیه و تحلیل می کند ، سپس یک درس ریاضی شامل چالش های جمع ، تفریق و ضرب ، و دومین درس انگلیسی ، بررسی افعال عمل. بعدازظهرها برای بزرگسالان زبان انگلیسی و هنر و هنر درمانی برای کودکان برگزار شد.

چادر موقتی مدرسه گرم بود و دمای بیرون آن 26 درجه بود و دانش آموزان هیچ دلیل اجباری برای حضور نداشتند ، بنابراین چند پسر و دختر از پشت کلاس بیرون رفتند یا بیرون رفتند ، یا از در بیرون به داخل خانه نگاه کردند. اکثریت قریب به اتفاق دانش آموزان در صندلی های خود می مانند و هنگامی که می خواهند س questionsال کنند ، مشتاقانه دست خود را دراز می کنند. حتی پسرهای ردیف عقب کلاس می خواستند آثار هنری خود را برای بازدیدکنندگان به نمایش بگذارند.

دومین درس روز: عربی

کلاس زبان انگلیسی مبتدی توسط لوئیس ، دانشمند علوم سیاسی کاتالان که پیش از آمدن به اردوگاه تدریس نکرده بود ، هدایت می شد.

" من دوست! دوست من!" برخی از دانش آموزان برای جلب توجه او فریاد زدند.

"ما دوستان شما نیستیم." با لبخند جواب داد "ما معلم شما هستیم!"

محمد ، پناهنده 21 ساله سوری ، به او کمک کرد که وقتی مفاهیم خاصی بر روی دانش آموزان از بین رفت ، ترجمه های عربی ارائه داد.

محمد بعدها بعنوان معلم ریاضیات درگیرترین و پرحاشیه ترین درسها را بر عهده گرفت. با تغییر حالت صندلی از ردیف میزها به کفش اسب ، او کلاس را به دو تیم تقسیم کرد و آنها را مجبور کرد تا با استفاده از تلفن همراه خود به عنوان یک تایمر شمارش معکوس در پاسخگویی به سوالات مختلف شرکت کنند.

وقتی زمان هنگام بالا آمدن ، پاسخ ها را روی تخته علامت گذاری کرد ، پاسخ های صحیح را علامت زد و اشتباهات را توضیح داد. تیم ها با هر پاسخ هیجان بیشتری می گرفتند ، هر بار با تشویق و ناله های بلندتر ، تا زمانی که از دختری خواسته می شد با هیجان محض از پریدن و پایین آمدن روی میز خود دست بکشد.

بعد از درس ، محمد توضیح داد در واقع هرگز قبلاً معلم نبوده است قبل از فرار از حلب ، دانشجوی مهندسی بود. او می خواست برای کمک به بچه ها در مدرسه داوطلب شود. او گفت: "من آنچه را که می توانم انجام می دهم."

داستان خانواده های کودکان وحشتناک است. بسیاری از کودکان والدین یا خواهر و برادر یا عمو یا عمه خود را از دست داده بودند. دو نفر از والدینی که در ملاقات خود در جاهای دیگر ملاقات کردم توسط تیراندازان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و همچنان از زخم های خود رنج می بردند. پیاده روی بیش از چند دقیقه بدون این که کودکی برای گپ زدن یا دست دادن به شما دوید یا شما را در آغوش کشیدن غافلگیر کرد ، سخت بود. ضربه ای به زمین زد ، به نظر می رسید بزرگسالان را آلوده کرده است. آنها و مدرسه مکانی را ایجاد کردند که عادی نبوداحساس می کنید که اینطور است.

این توهم عادی بودن در ساعت 7 صبح دیروز از بین رفت ، هنگامی که پلیس برای بیرون راندن پناهندگان از اردوگاه حاضر شد. > داوطلبان در اردوگاه از تخلیه ویران شده اند. برخی ، از جمله دوست ما گیادا ، توسط پلیس برده و هنگام تلاش برای خداحافظی با پناهندگان بازداشت شدند ، هرچند بعداً آزاد شدند.

آنها به شدت نگران شرایط اردوگاه های رسمی هستند ، جایی که گزارش هایی مبنی بر شلوغی و بهداشت ضعیف گزارش شده است و دسترسی کمی به داوطلبان داده شده است. موسسه خیریه Lighthouse Relief ، که ما در لزبوس داوطلب شده بودیم ، توئیت کرد: من و همسرمان ، جانی و من ، شنبه بعدازظهر را در جابجایی جعبه های مورد نیاز اردوگاه داخل و خارج از ون ها با تعداد انگشت شماری از مردان جوان سوری گذراندیم. دو نفر از آنها پس از زندانی شدن به دلیل امتناع از پیوستن به ارتش سوریه ، تصمیم گرفتند کشور خود را ترک کنند ، مجازاتی که نمی خواست ریسک کشتن سایر سوری ها را به دنبال داشته باشد.

یکی ، 30 ساله ، دانشجوی کارشناسی ارشد شیمی کاربردی بود. او بدون همسر و دو فرزندش سفر کرده بود زیرا بردن آنها با خود بسیار خطرناک بود - به گفته وی این خطر زمانی اثبات شد که ون او در مرزهای ترکیه به صورت قاچاق مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

او از عبور قایق از اسمیر در ترکیه به لزبوس وحشت کرده بود و با 50 نفر دیگر در یک قایق لاستیکی به طول هفت متر قرار گرفته بود ، مطمئن نبود که موتور متوقف شود و قایق در تاریکی حرکت کند.

< p> "چه ماهی به لسبوس رسیدید؟" من پرسیدم. او در ماه مارس گفت. "اوه!" من با خوشحالی ، مانند یک مسافر تعطیلات که به همان مقصد رفته بود ، گفتم: "من در ماه مارس نیز آنجا بودم!" زمانی که او به جایی می رسید که بتواند با خانواده اش به هم پیوند یابد. نگرانی او این بود که پناهجویانی که به اردوگاه های رسمی منتقل شده اند قبلاً برای ثبت نام قرار می گیرند ، در حالی که پناهندگان در اکو در انتهای صف قرار می گیرند و ماه ها منتظر می مانند. او پرسید ، چرا ثبت نام در اکو انجام نمی شود؟

اگر اردوگاه رسمی بتواند زمان باقی ماندن پناهجویان در انتظار اسکان امن را به میزان قابل توجهی کاهش دهد ، پس از کارهای سنگین دیروز سودهای خوبی به دست خواهد آمد. اخراج.

اما اگر بزرگ است. در حال حاضر مشخص نیست که اردوگاه چه امکاناتی می تواند ارائه دهد و گزارشات مربوط به شرایط آن بسیار نگران کننده است ، عکس هایی از آن نشان می دهد که یک کارخانه تغییر کاربری با زباله های بیرون پخش شده است.

هر چند عجیب به نظر می رسد ، اما جدید اردوگاه به سختی می تواند فضایی را برای کودکان مهیا کند که مدرسه در پمپ بنزین است.

سواری های وحشی در پنوم پن ، کامبوج

سواری های وحشی در پنوم پن ، کامبوج

کوی ، فردی بیست و چند ساله که من به عنوان راننده تاکسی موتور سیکلت خود استخدام کرده بودم تا مرا در اطراف پنوم پن بگذراند ، قبل از حرکت متوقف شد. من می گویم: "بچه ها می خواهید اسلحه شلیک کنید؟"

"نه متشکرم." "شاید دخترا؟ یا سیگار؟ " در صورتی که متوجه نشدم ، آن را به صورت واضح مطرح کرد.

"نه ، من خوبم." او همه چیز راجع به خدمات مشتری بود ، من این را برای او می گویم.

من روز گذشته بعد از سفر به لائوس و تایلند به کامبوج رسیده بودم ، جایی که همه چیز از عنکبوت های سرخ شده ای که به رنگ نارنجی چکیده بودند به من پیشنهاد شده بود. چربی به تریاک که تازه از مزارع کوکنار کوهی فرآوری شده است. اما فنوم پن به وضوح به بالاترین سطح خود در زمینه تحقق فانتزی غربی رسید.

کوی سیگار خود را انداخت و دریچه گاز دوچرخه خاکی را چرخاند. من قاب پنج پا و هفتم خود را از پشت آویزان کردم ، مانند همه جا در آسیا ، مانند یک ناهار خاردار. اما کوی عادت داشت که خارجی هایی دو برابر او را به خارج ببرد. با یک حرکت موهای پشمالو و یقه دار و با یک نگاه دور و بر ما ، ما را وارد آنارشیسم محض کرد که در پنوم پن تردد می کند.

من می خواستم به اینجا بیایم زیرا این یکی از آن مکان ها در دنیایی که در آثار روزنامه نگاری اشغال شده است. من که خبرنگار روزنامه بودم ، به خوبی می دانستم که پنوم پن جایی بود که خبرنگاران هنگام تحقیق در مورد جنگ ویتنام برای تحقیق و توسعه در آنجا جمع می شدند.

من در مورد داستان سیدنی شانبرگ خبرنگار نیویورک تایمز که دیث پران عکاسش نمی تواند در جریان باشد ، مطلع شدم. با بسته شدن خمرهای سرخ وارد کامبوج شوید. شانبرگ سالها صرف خروج او کرد. و من داستان هولناک پل پوت و رژیم قاتل او را می دانستم. بنابراین متأسفانه برای کوی ، پنوم پنچ در مورد جنسیت یا مواد مخدر برای این مشتری نبود. نمی دانستم که میدان های کشتار نام مناسبی برای جاده های پنوم پن خواهد بود.

عکس کریستینا هوگ

بیشتر تردد در اینجا شامل موتورسیکلت ها بود که در امتداد خیابان در ازدحام عظیمی حرکت می کردند. من به پشت دوچرخه چسبیدم در حالی که کوی با سرعت سرسام آور داخل موتور سیکلت های دیگر می رفت و خارج می شد. به همراه سایر موتورسیکلت ها ، سیکلو (ریکشا) و ماشین عجیب و غریب که از جهات مختلف در حال شارژ شدن هستند ، به تقاطع ها وارد می شویم ، چراغ ترمز چشمک نمی زند. این برای خودش هر چرخ بود. چه کسی به علائم توقف و علائم راهنمایی و رانندگی احتیاج دارد؟

خطوط راهنمایی و رانندگی معنی چندانی نداشت - در مواقعی که راحت تر بودیم ، فقط به سمت ترافیک خروجی حرکت کردیم ، بدنهای محافظت نشده ما در فاصله اینچ خودروهای دیگر از مسیر منحرف شدند. مجبور شدم پاهای چنگال خود را بکشم تا پاها پاره نشوند. مجبور بودم اردک بزنم تا برج گونی های برنجی که از تخت وانت بیرون آمده بود مرا نکشد. کلاه کاسکت؟ نه.

در خارج از شهر ، ترافیک کم شد اما آسفالت جای خود را به "جاده" خاکی داد. این واقعاً ردیابی از دهانه های اندازه ماه بود. برای مذاکره در مورد چاله ها ، کوی به سمت ساحل علفی منحرف شد ، جایی که ما در امتداد آن حرکت کردیم تا زمانی که راهی برای بازگشت به جاده پیدا کرد ، یا به طرز ماهرانه ای در امتداد یک زوم کرد.نوار به عرض پنج اینچ بین سوراخ ها ، شبیه به دویدن از روی طناب. بالاخره رسیدیم. حالا فهمیدم که بازتاب کوی به دنبال یک سیگار است. در اینجا ، حدود 17000 نفر در زمان حکومت خونین خمرهای سرخ از 1975 تا 1979 اعدام و در گودالها دفن شدند. بقایای نزدیک به 9000 نفر بیرون کشیده شده است - جمجمه و استخوان های آنها ، بر اساس جنسیت و سن مرتب شده اند ، به طرز شگفت انگیزی در یادبود برج شیشه ای نشسته اند. .

پروانه ها بر فراز گورهای دسته جمعی پرواز می کردند ، تخته سنگ های بزرگی در زمین وجود داشت که اکنون پوشیده شده بود ، اما گذشته قابل تشخیص بود - بقایای لباس پاره شده از زمین بیرون آمد ، یک تکه استخوان در اینجا قرار داشت ، یک دندان در آنجا. مکان پر از ارواح بود.

در راه بازگشت به شهر برای قسمت دوم تور - موزه نسل کشی توئل اسلنگ ، کوی با دست خود به یک مزرعه برنج اشاره کرد.

عکس توسط کریستینا هوگ

"آیا تا به حال به M-16 شلیک کرده اید؟ فقط 20 آمریکا می توانید به یک گاو شلیک کنید. آنجا. "

" ها؟ " تیرباران گاوها من این پیشنهاد را رد کردم و باعث شدم کوی اعتراف کند که کشاورز همیشه گاو را در آخرین ثانیه حرکت می دهد تا شما هرگز نتوانید حیوان را بکشید. عصر - دبیرستانی به مرکز بازجویی و شکنجه تبدیل شد. زندانیان معمولاً از اینجا به دلیل جنایاتی مانند صحبت به زبان خارجی یا استفاده از عینک در تلاش جنون آمیز پول پوت برای از بین بردن تحصیلکردگان و نخبگان به مرگشان در Choeung Ek اعزام می شدند.

دولت زندان را بسیار ترک کرده است. هنگامی که ویتنامی ها به کامبوج حمله کردند و خمرهای سرخ را بیرون راند ، همانطور بود. غل و زنجیر آهنی هنوز در کف کلاسهای قبلی ثابت است. تختخواب ها در شکنجه گاه ها ایستاده اند ، تصاویر سیاه و سفید روی دیوارها آخرین قربانیان را در حوضچه های خون پراکنده نشان می دهد. سیم های خاردار روی بالکن ها چسبانده شده است تا از مرگ سریع زندانیان جلوگیری شود.

وسایل شکنجه ، مانند اتاقک های آب و قفسه هایی برای دررفتگی اندام ها ، و همچنین اتاق هایی پر از لیوان در معرض نمایش گذاشته شد - قربانیان و نگهبانان نوجوان آنها ، همراه با شهادت های جالب دومی. هیچ چیز در اینجا روشن نشده است.

صبح هولناکی بود ، زمان کمی خرید درمانی. کوی مرا در بازار انداخت ، جایی که یک پیرزن سریع خود را جلوی من گذاشت و خندید ، من حدس زدم. خودم را مستقیماً به دهان کنده های سیاه نگاه کردم. او آشکارا طرفدار بتل بود ، مهره ای که به عنوان محرک جویده می شد. مدتی طول کشید تا از آن تصویر دردناک رهایی یابم ، اما خرید گوشواره های نقره ای و ابریشم به من کمک کرد.

من در کنار ساحل رودخانه شفاف مکونگ با هتل هایی پر از خارجی در کنار میزهای پیاده رو قدم زدم. به نظر می رسید که صحنه کمی تغییر کرده استروزهایی که خبرنگاران جنگ جمع می شدند تا خود را در آبجو از دست بدهند. اواخر بعد از ظهر ، من یکی دیگر از دیدنی های عجیب و غریب این شهر را دیدم - یک فیل پیر جادویی که در خیابان قایم شده بود. بعداً متوجه شدم که او یک موسسه است: سام بو تمام روزها مشغول سواری در Wat Phnom بود ، معبدی در بالای تپه که نام شهر از آنجا گرفته شده است.

عکس توسط کریستینا هوگ >

من به مهمانسرای ارزان قیمت خود در کوله پشتی وارن در ساحل دریاچه بوئونگ کوک برگشتم. برای رسیدن به آنجا ، مجبور شدم از یک خیابان اصلی عبور کنم. این یک تلاش تهدید کننده زندگی بود. بدون چراغ ، علائم توقف ، ترمز ، شکاف ، فقط حمله مداوم سلاح های چرخ دار. بعد از حدود نیم ساعت پیاده روی بالا و پایین و به دنبال راهی برای گذر ، وارد شدم و عملاً بافتم و باب کردم.

مهمانسراها بر روی سکوهای چوبی ساخته شده بودند که از دریاچه بیرون زده بودند ، جایی که توده عظیمی از نیلوفرهای آبی در سطح تحت فشار باد حرکت می کردند. به اندازه کافی زیبا بود تا اینکه کسی به کلبه های ساحل دیگر فاحشه خانه های 2 دلاری فاحشه اشاره کرد. برای نمای کارت پستال بسیار مهم است.

روز بعد من دیدنی های معمولی تری را دیدم - کاخ سلطنتی که پادشاه نورودوم سیهانوک و خانواده اش را در خود جای داده است ، و همچنین بتکده نقره ای. این پاگودا دارای 5329 کاشی کف نقره ای به وزن 2.2 پوند است. سایر افراط و تفریط شامل بودای زمرد ، ساخته شده از کریستال سبز Baccarat ، و بودایی با شیشه و در اندازه واقعی ، از 200 پوند طلای جامد و چندین هزار الماس و جواهرات گرانبها ساخته شده است.

تحت تأثیر موزه ملی قرار گرفتم ، جایی که آثار باستانی کامبوج متعلق به قرن چهارم در یک ساختمان عجیب نگهداری می شود. مغازه های صنایع دستی که اجناس آنها توسط معلولین ساخته می شود. به همین ترتیب ، من از ماساژ دستان بینا حمایت کردم ، جایی که ماساژورهای نابینا یک ساعت به مدت چهار دلار خرج می کنند.

این منطقه محله قدیمی فرانسه بود ، پر از ویلاهای مستعمره و ساختمانهای ویران شده مانند کتابخانه ملی ، که پول پوت پس از قفل کردن کتابها به اصطبل تبدیل کرد و هتل لو رویال ، عجیب ترین هتل شهر متعلق به رافل های معروف سنگاپور.

من به بالای معبد وات پنوم در بالای تپه رفتم و شهر آشفته را مورد بررسی قرار دادم. در زیر در اطراف تپه ، دستفروشان پرنده های کوچکی را در قفس می فروختند که مردم محلی آنها را برای رهایی و کسب شایستگی برای تجسم بعدی خود می خرند. شاید آنها برمی گشتند و چراغ راهنمایی نصب می کردند.

چه چیزی آنها را تیک می کند؟ حقایقی در مورد سندرم تورت

چه چیزی آنها را تیک می کند؟ حقایقی در مورد سندرم تورت

تیک ها سنگ بنای تشخیص سندرم تورت هستند. آنها حرکات ناگهانی ، مختصر ، متناوب و تکراری (تیک حرکتی) یا صداهایی (تیک های صوتی) هستند. MBA

منبع عکس: JumpStory

نکات کلیدی آماده در مورد سندرم تورت (TS)

سه موتور و یک غاز قلع

سه موتور و یک غاز قلع

فورد مدل T افسانه ای معروف به قلع لیزی. عکس از silodrome.com

صد سال پیش ، شرکت موتور فورد یک صنعت بزرگ بود ، کارخانه پیشرو آن در رودخانه روژ در میشیگان بزرگترین کارخانه تولیدی در جهان بود. اتومبیل های فورد بر جاده ها مسلط بودند ، با 500000 نمونه از مدل افسانه ای T که قبل از شروع جنگ جهانی اول در سال 1914 فروخته شد. در پایان دهه 1920 فورد 20 کارخانه مونتاژ در سراسر جهان پراکنده داشت - در آمریکای شمالی و جنوبی ، اروپا ، استرالیا ، آفریقای جنوبی و آسیا. عمر طولانی مدل T سرانجام در سال 1927 متوقف شد و مدل A بسیار بهبود یافته رونمایی شد و موقعیت فورد را به عنوان پرکارترین علامت خودرو در جهان ثابت کرد.

توجه هنری فورد به دنیای رو به رشد هوانوردی. در سال 1922 شرکت هواپیمایی Stout Metal را خریداری کرد. پیش از این ، پسرش ادسل فورد هواپیمایی با موتور فورد ساخته بود ، اما این پروژه ناموفق بود. با این وجود ادسل شور و شوق مادام العمر برای حمل و نقل هوایی را برانگیخت و در سال 1925 رئیس شرکت هواپیماسازی فورد شد. .medium.com/max/426/1*pJpBiNy55v2IkV8eyx441w.jpeg "> تریموتور فورد بازیابی شده در زندگی شرقی. با احترام از EAA

فورد Trimotor (معروف به Tri-Motor) پرچمدار بخش هواپیمایی فورد ، به دلیل ادای احترام به نماد Tin Lizzie یا مدل T ، ناگزیر "غاز قلع" نامیده شد. در نمونه اولیه Stout 3-AT که در آتش سوزی از بین رفت. طراحی تریموتور بحث برانگیز بود ، زیرا از Fokker F.VIIa/3m که در سال 1925 برنده فورد اعتماد شد وام زیادی گرفت.

Fokker ، طراح هلندی که هواپیماهای او توسط نیروی هوایی آلمان در جنگ جهانی اول (هواپیمای افسانه ای Fokker Manfred von Richthofen با عنوان "بارون قرمز" که مشهورترین هواپیمای مسافرتی بود) ، پنج نمونه از حمل و نقل تک موتوره با نام F.VII را به خطوط هوایی KLM Royal Dutch ارائه کرده بود. یکی از این هواپیماها متمایز کننده اولین پرواز از هلند به هند شرقی هلند (که امروزه به اندونزی معروف است) شده است.

نسخه بهبود یافته این هواپیمای پارچه ای و تخته سه لا ساخته شده بر قاب فولادی مجهز به سه موتور شعاعی Wright Whirlwind 200 اسب بخاری بود و F.VIIa/3m را تعیین کرد. فارغ از سوابق متعددی که Fokker F.VIIa تأسیس کرد ، ریچارد برد ، کاشف ادعا کرد که بر فراز قطب شمال با یک تریموتور فوکر تحت حمایت ادسل فورد در سال 1926 پرواز کرده است ، اما این مورد مورد اختلاف قرار گرفت. پرواز بعدی به قطب جنوب با فورد 4-AT-B Trimotor به نام فلوید بنت (پس از خلبان که در سفر ادعایی قطب شمال-بیرد دریاسالار بود نه خلبان) و پرواز توسط برنت بالچن بحث برانگیز نبود.

صلیب جنوبی سر چارلز کینگزفورد اسمیت. Wikimedia

سر چارلز کینگزفورد اسمیت F.VIIb/3m خود را با نام Southern Cross با موفقیت از طریق اقیانوس آرام از ایالات متحده به استرالیا رفت و همچنین اولین کسی بود که از دریای تاسمان بین استرالیا و نیوزلند در سپتامبر 1928. در همان سال ، آملیا ارهارت به عنوان اولین زن خلبان که با هواپیمای F.VIIb/3m از عرض اقیانوس اطلس عبور کرد ، تاریخ ساز شد.

تریموتور Fokker هواپیمای انتخابی بسیاری از اروپایی ها شد خطوط هوایی: سابنا بلژیکعملکرد 28 نمونه ؛ KLM دارای 15 هواپیمای F.VIIa (علاوه بر پنج هواپیمای F.VII تک موتوره) بود. و Swissair پنج پرواز کرد.

سهل انگاری بزرگ سه شرکت هواپیمایی آمریکایی - آمریکایی ، TWA و Pan Am - تریموتورهای Fokker را به موجودی خود اضافه کردند.

Ford Trimotor وام زیادی از Fokker و Junkers G 24 با بدنه آلومینیومی ، که برای اولین بار در سال 1924 پرواز کردند. از آنجا که از جنس فلز بود ، طراحی فورد می تواند متفاوت از Fokker باشد ، اما شرکت Junkers همچنین از فورد به دلیل نقض حق ثبت اختراع شکایت کرد و آنها را برد. مورد.

غاز حلبی به طور مختصر تحت سلطه است

طرح اولیه Stout انتخاب شده توسط فورد ثابت شده بود که بسیار سنگین بوده و به شدت از قدرت کم برخوردار است. با این حال ، یک تیم طراحی جوان شامل فارغ التحصیل MIT جیمز مک دانل (که بعداً شرکت هواپیمایی خود را تأسیس کرد) هواپیما را مجدداً در 4-AT ، موفق ترین هواپیمای مسافربری ، طراحی کرد.

موتور بال Trimotor Ford که از کابین دیده می شود. سهولت تعمیر و نگهداری یک عامل بود. با احترام ducatipierre

هواپیمای تمام فلزی فورد ، ملقب به "غاز حلبی" ، تأثیر قابل توجهی در صحنه هواپیماهای نوپای جهان داشت. در مجموع 199 دستگاه Trimotors فورد در یک دوره هفت ساله از سال 1926 ساخته شد. این طرح نشان دهنده یک جهش کوانتومی نسبت به مدل های معاصر بود و سواری سریع ، قابل اعتماد و راحت (برای زمان خود) را برای مسافران خود فراهم کرد. هواپیما قوی بود و نگهداری آن آسان بود. این هواپیما همچنین با دوام بود ، زیرا بسیاری از آنها برای دهه ها به خدمات تجاری خود ادامه می دادند ، در تضاد کامل با همتایان خود با پارچه.

بیش از 100 شرکت هواپیمایی با Fords ، از جمله Pan American برای اولین پرواز برنامه ریزی شده بین المللی خود ، پرواز کردند. کی وست ، فلوریدا تا هاوانا ، کوبا در سال 1927. چندین شرکت از این هواپیما به عنوان وسیله نقلیه اجرایی استفاده کردند و فرانکلین دی روزولت ، نامزد ریاست جمهوری ایالات متحده ، در جریان مبارزات انتخاباتی 1932 یک فورد تریموتور در اختیار داشت ، اولین بار چنین استفاده ای ثبت شد. .

منسوخ شدن سریع

تسلط "غاز حلبی" کوتاه مدت بود ، زیرا سایر تولیدکنندگان برای تسریع در این امر عجله کردند. راه اندازی بوئینگ مدل 247 دو موتوره و کم ارتفاع در سال 1933 و رقیب داگلاس DC-2 یک سال بعد ، مفهوم Trimotor را تقریباً یک شبه منسوخ کرد.

وقتی هری بروکس ، خلبان شخصی هنری فورد ، در نمونه اولیه هواپیمای مسافربری فورد فلایور (معروف به "اسکای فلایور") در سال 1926 کشته شد ، این بزرگسال از حمل و نقل هوایی نا امید شد و علاقه خود را به این تجارت از دست داد. پروژه Flivver کنار گذاشته شد و در حالی که فورد ادعا می کرد "بزرگترین تولید کننده هواپیماهای تجاری" در اواخر دهه 1920 است ، هیچ جایگزینی برای "غاز حلبی" طراحی نشد.

مدلهای 5-AT-B و -C ، با موتورهای شعاعی Pratt & Whitney Wasp ، بیشترین انواع Ford Trimotor تولید شده با 92 دستگاه ساخته شده بودند. 5-AT-D با شعاع قوی تر P&W Wasp SC آخرین مدل فورد بود که به مقدار قابل توجهی تولید شد.

Stush Bushmaster در Oshkosh. با احترام از EAA

در سال 1954 ویلیام استات ، که در سال 1930 از شرکت فورد جدا شده بود و به طور مستقل به طراحی هواپیما ادامه می داد ، حقوق Trimotor را پس گرفت و سعی کرد آن را با نام Stout Bushmaster 200 با بزرگتر دوباره راه اندازی کند. کابین و درهای بزرگ بار. اما این طرح قادر به رقابت با آن نبودانواع مدرن تر و یک شکست تجاری بود.

چند Trimotors سالها با اپراتورهای طاقچه پرواز کردند. بال بلند برای نمای خوب از کابین ساخته شده و خطوط هوایی Scenic یکی از آنها را برای 65 سال با گردشگران در سفرهای دیدنی خود از طریق گرند کنیون در آریزونا و "استریپ" در لاس وگاس ، نوادا اجرا کرد.

'قلع غاز (نوشته اینگلز و دیتریک) یکی از جامع ترین کتابها در این زمینه است و روی جلد (در اینجا مشاهده می شود) یکی از سه فورد تریموتور که توسط ایرلاینز از پایگاه پورت کلینتون ، اوهایو تا جزایر دورافتاده در دریاچه ایری اداره می شود ، نشان داده می شود. در دهه 1970.

این بخشی از مجموعه ای است که در مورد پیشرانه های تاریخی است که صنعت هواپیمایی را به وجود آورد و گذار آهسته به عصر هواپیما را آغاز کرد. البته همه چیز با DC-3 شروع شد و ستون های من از طریق دیگر پروپیلن های داگلاس ، بوئینگ 377 ، لاکهید الکتراس و Constellation زیبا حرکت می کنند. کمیته برابازون که چنین موجی از نوآوری را در انگلستان با Vickers Viscount ، Bristol Britannia و بدشانسی de Havilland Comet ایجاد کرد. بسیاری از هواپیماهای مهم دیگر ، مانند هواپیمای مسافربری C-102 نوآورانه اما سقط شده Avro Canada و Sud-Aviation Caravelle ، که ما را به آغاز عصر جت سوق داد ، دارای ستون هایی هستند. نمی توانم مقاومت کنم: پروازهای "Sunrise Double" بین دو سرزمین من سیلان و استرالیا. Carvairs فوق العاده و آن عادت بریتانیایی برای گرفتن اتومبیل در تعطیلات. همچنین مجبور شدم برای A380 محبوبم و همه دوستان خلبانم در خلیج نامه بنویسم چون COVID به آن رویای کوچک پایان داد.

از خواندن شما متشکرم و امیدوارم از این مجموعه به اندازه من لذت برده باشید. آنها تشکر ویژه من از دوست قدیمی ، مربی ، ویرایشگر و مخزن دانش من ، راجر تیدمن ، برای همه تشویق ها و حمایت های انجام شده در این پروژه.